نویسنده: مهدی ابراهیمی لامع



 
با نگاهی به جلد سوم مجموعه کتاب های تیم رویا (مسابقه ی سرعت)(1)
نام کتاب: مسابقه ی سرعت
نویسنده: آن کوبری
مترجم: حسنا شم بیاتی
ناشر: مؤسسه ی پنجره
نوبت چاپ: اول، 1390
شمارگان: 2000 نسخه
بها: 3200 تومان
«مسابقه ی سرعت» سومین جلد از مجموعه داستان های «تیم رویا»، شامل پنج فصل بلند است. «رویارسان ها»(2) کوتوله های کوچک اند که وظیفه ی رساندن رویا را به سفارش دهندگان زمینی بر عهده دارند. تیم چهار نفره ای که سعی در برنده شدن دارند تا به عنوان بهترین عضو گروه انتخاب شوند، اما برای رسیدن به این هدف، رهبر تیم شان آن ها را به مسابقه ای وامی دارد که در انتها به پیامی بزرگ تر و برداشتی فراتر از رویارسانی و برنده شدن در مسابقه اشاره دارد. قد آن ها حدود هفت سانتی متر است و با موتورهای پرنده شان جعبه های رویا را به زمین می برند تا در خواب به صاحبان شان تحویل بدهند. گروه تیم رویا شامل چهار رویارسان به نام های «اسنل»، «میچ»، «هارلی» و «ورت» است که باید خودشان را برای شرکت در مسابقه ی سرعت آماده کنند. بخش اول این کتاب به نام «دردسر بزرگ» مقدمه ای است برای توضیح حال و روز اعضای تیم و به خصوص اسنفل که کارت آرزوی موفقیت را از جانب خانواده اش دریافت نکرده و سخت ناراحت است. او سعی می کند با ناکامی هایی که در مسابقات پیشین کسب کرده مبارزه کند و در مسابقه ی سرعت، نفر اول تیم بشود. در بخش دوم کتاب به نام «مخمل» اسنفل متوجه تقلب دوستش «ورت» در مسابقه ی پیشین می شود و تصمیم می گیرد تا برای پیشی گرفتن از رقبایش او را به رهبر تیم لو بدهد، اما دوستانش هارلی، میج و ورت به دنبال او می روند تا او را از این کار بازدارند. در ادامه می خوانیم که رهبر تیم به اسنفل اجازه ی صحبت نمی دهد و اعضای تیم را برای شرکت در مسابقه فرا می خواند. سپس قوانین مسابقه را برای اعضای تیم برمی شمارد تا مسابقه را آغاز کنند. میج اولین نفری است که از روی سکوی پرتاب با موتور پرنده اش پرواز می کند تا به مأموریت رویارسانی برود. در ادامه می خوانیم که میج به زمین می رود تا رویای توی جعبه را به پسری به نام کامرون که توی چاله ای گود افتاده برساند، اما پسرک از هوش رفته و میج و دوست عجیب و غریبش که یک «جمع کننده ی رویا» است با هم تلاش می کنند تا او را از این حال دربیاورند. بخش سوم این کتاب «غذای ماهی» نام دارد که در آن اسنفل برای رساندن رویا به خانه ای زمینی می رود تا رویا را به صاحبش «سمیر» که پسری کم سن و سال است برساند، اما در این حین با حضور برادر سمیر مواجه می شود و کار رویارسانی به خطر می افتد. بخش چهارم کتاب «عروسک کهنه» نام دارد که در آن هارلی باید رویای مخصوصش را به دختری به نام جنی برساند که مدام در خواب هایش کابوس می بیند. جنی علاقه ی زیادی به عروسکش دارد و با گم شدن عروسکش دوباره دچار دیدن کابوس می شود. هارلی برای نجات دوستش «دیر» به ناچار وارد کابوس جنی می شود تا هم دوستش را به وسیله ی جنی نجات بدهد و هم جای عروسک را در خواب به جنی بگوید. بخش پنجم و پایانی کتاب، «پری دریایی» نام دارد که در آن ورت باید رویای درون جعبه را به دختری به نام «دیزی» برساند. از آرزوهای دیزی، دیدن یک پری واقعی است و برای همین هم اتاقش را پُر از عکس پری ها کرده. با ورود ورت به اتاق دیزی و رساندن رویا، داستان به سمت دیگری می رود و راسویی مانع بازگشتن ورت می شود. در ادامه ورت تمام سعی خودش را می کند تا از دست راسو فرار کند، اما برای این کار مجبور می شود یکی از مهم ترین قوانین مسابقه را ندیده بگیرد و خودش را در معرض دید دیزی (انسان ها) قرار بدهد. سرانجام دیزی با دیدن ورت فکر می کند با یک پری واقعی برخورد داشته و این چنین به آرزوی خود می رسد و کتاب به پایان می رسد:
«موتور از روی سکوی پرواز بلند شد و در فاصله ی چند متری آن توقف کرد... یک جفت بال نقره ای نازک از قسمت زیر پدال ها بیرون آمد. بالاخره میج فرمان آخر را صادر کرد. موتور پرنده ی اول به سمت جلو پرید و بعد به آرامی به پرواز درآمد. میج مستقیم به سمت دروازه ی زمین در طرف دیگر مرکز رویا رفت. ورت، هارلی و اسنفل هم درست پشت سرش پرواز می کردند، طوری که همه همزمان با هم از دروازه گذشتند. توی تونل میج چشم هایش را بست و نفسش را در سینه حبس کرد. احساس خیلی عجیبی داشت، انگار توی یک کاسه ی پُر از ژله ی گرم این طرف و آن طرف کشیده می شد.» (ص41)

اهمیت داستان های فانتزی

ژانر فانتزی همواره بخش شیرین و تأثیرگذار ادبیات کودک و نوجوان بوده است. به طوری که با ایجاد پلی ارتباطی میان افکار و درونیات کودک با واقعیات بیرونی، جهانی سرشار از دغدغه های کودکانه را در اختیار مخاطب خود قرار می دهد. اهمیت داستان های فانتزی در پرورش ناخودآگاه کودک و پروراندن سوژه ها برای رساندن پیام یا برداشت های بهنجار و مفید برای زندگی است. در بسیاری از داستان های فانتزی، شخصیت های جاندار و بی جان همواره بخشی از افکار یا درونیات یا آرزوهای کودکان را در قالب شخصیت خود مجسم کرده و از طریق دراماتیزه شدن داستان در ناخودآگاه کودک وارد شده و تأثیر لازم را می گذارند. این تأثیرگذاری غیرمستقیم که به دور از قوانین خشن دنیای واقعی است، دارای مزایای بسیاری است که اینک به برخی از آن ها اشاره می کنم: در داستان های فانتزی همواره تخیل نقشی اساسی در طرح و پیرنگ داستان بر عهده دارد. در این نوع داستان ها رخدادها بر اساس تمایلات و خواسته های فطری دوران کودکی پایه گذاری می شوند تا در ادامه با خوانش متن و گره گشایی از طرح داستان، مخاطب به نتیجه ی مطلوب خود برسد. از این رو، داستان های فانتزی نقشی اساسی در پرورش تخیل انسان بر عهده دارند. آن ها جهانی را به خواننده معرفی می کنند که امکان بازی با خیال و تحرکی نامحدود و رویاگونه را همراه خود دارند. به دیگر سخن زندگی را از حصار خود بیرون آورده و افقی وسیع را پیش چشم مخاطب خود به نمایش می گذارند. در این ژانر شخصیت ها برای رسیدن به هدف خود و یا کارهای کوچکی که به ظاهر هدفمند نیستند، از امکاناتی استفاده می کنند که در زندگی عادی، امکان داشتن آن ها برای انسان ها مقدور نیست. شخصیت ها، رخدادها و کنش ها همگی رویاگونه و دارای قوانین خاص خود هستند. از این رو، راهکارهای بسیاری را برای جست و جو و انتخاب مسیر در اختیار کودکان قرار می دهند تا با کمک گرفتن از نیروی تفکر و تخیل، راه درست را از بیراهه تشخیص بدهند... از دیگر ویژگی های داستان های فانتزی جذابیت و سرگرم کننده بودن آن هاست که شاخصه ای ساختاری و درونی است. برای همین هم هست که معمولاً داستان های فانتزی مورد استقبال کودکان قرار می گیرند؛ چرا که داستان های فانتزی در نگاه اول برای بیشتر کودکان جنبه ی سرگرم کنندگی داشته و کودکان می توانند ارتباطی صمیمی و دوستانه با آن ها برقرار کنند.
این کتاب شامل پنج فصل است و به طور خاص به جز فصل اول بقیه ی فصل ها داستانی جداگانه دارند. در هر کدام از این چهار فصل یکی از شخصیت های اصلی وارد میدان شده و طرح داستان را به پیش می برد. هر فصل برای خودش طرحی به نسبت مستقل و همچنین ارتباطی اندک و در حد نیاز با فصل های دیگر دارد. شخصیت ها و رخدادهایی که نویسنده با پروراندن سوژه های هر فصل از این کتاب در اختیار خواننده قرار می دهد، اگر چه خیلی هم دور از انتظار نیستند، اما در بسیاری از موارد رگه های پُررنگی از فانتزی را دارا هستند که از تخیل نویسنده سرچشمه گرفته اند. خلق کوتوله هایی با قد هفت سانتی متر، نگاه جدید نویسنده به رویارسانی به عنوان یک شغل، سوار شدن روی موتور پرنده، خلق شخصیت های جاندار و بی جان فانتزی مانند: تک روها، جمع کننده های رویا، حباب محافظ، عصای بافنده و... از جمله اِلمان های فانتزی هستند که در این کتاب از آن ها استفاده شده است. به کارگیری چنین امکاناتی برای پروراندن سوژه به خودی خود می تواند جذابیت فراوانی را برای مخاطب کودک دربرداشته باشد. نویسنده با چنین انتخابی خواننده را اندکی از زمین بلند کرده و او را از جهان واقعی جدا می سازد، اما این جداشدگی به حدی نیست که مخاطب خودش را جدا از زمان و مکان زمینی ببیند. به دیگر گفتار، نویسنده فاصله ای معقول میان جهان داستان با جهان واقعی انسان ها ایجاد کرده تا از این راه بر جذابیت و سرگرم کننده بودن داستان بیفزاید. از دیگر سو رخدادها و شخصیت های واقعی را کنار شخصیت های تخیلی آورده تا مخاطب ارتباطی درست و متعادل میان جهان خود و جهان داستان پیدا کند. کنار هم بودن واقعیات بیرونی و شخصیت های فانتز، از یک سو جهانی گسترده و پُر از تخیل را در اختیار مخاطب قرار داده اند و از دیگر سو به این نکته تأکید دارند که دنیای فانتزی داستان ها همواره وابستگی و شباهت های بسیاری با زندگی واقعی انسان ها دارد. حال به بررسی دقیق تر کتاب می پردازیم تا ببینیم آیا نویسنده در همه ی موارد این چنینی موفق عملکرده یا خیر؟:
«اسنفل با تماشای آن ها که مثل سه دوست دور می شدند، آرزو کرد که آن ها به لباس هایش خندیده بودند. این طوری حداقل مثل یکی از اعضای گروه با او رفتار شده بود، نه یک غریبه. او به شدت احساس تنهایی می کرد. تصویری که از پیروزی و برنده شدن داشت آن نبود. اصلاً برنده شدن چه لذتی دارد وقتی کسی نباشد که پیروزی ات را با او جشن بگیری؟» (ص1419

کنش، رخداد و شخصیت پردازی

یکی از خصلت های برجسته ی کودکان، کنش مند بودن آن هاست که در ارتباط مستقیم با زندگی شاد و پُرنوسان شان است. داستان های فانتزی در مقایسه با انواع داستان های واقع گرا ممکن است کنش، رخداد یا طرحی علت مند نداشته باشند؛ چرا که جهانی ویژه و گاه متفاوت از جهان واقعی دارند، اما این موارد دلیل بر آن نیست که قوانین دنیای فانتزی داستان پردازی را زیر پا بگذاریم و هر آنچه اراده کردیم وارد داستان کنیم.
بخش های مختلف این کتاب با توجه به اقتضای شخصیت های پُرتحرک داستان، پُر از کنش های گوناگون و رنگارنگ است. چنان که کودک با خواندن داستان می تواند خودش را جای شخصیت ها قرار داده و به جای آن ها وارد ماجراجویی شود، اما به هم پیوستگی رخدادها و حجم بسیار بالای آن ها، چنان بر طرح داستان سوار شده که مجال اندیشیدن به چرایی رخدادها را از خواننده می گیرند. این رخدادها هر چند هم که جذاب و دور از انتظار باشند، به علت آهنگ تند و فراوانی تعداد، فرصت تمرکز، تفکر، درک و حس کردن را از خواننده می گیرند. با خواندن بخش های مختلف این کتاب به راحتی می توانیم رنگ ها، صداها و کنش های بسیاری ببینیم، اما آهنگ ورود چنین عناصری به داستان چنان تند و گذراست که در سطح اول معنایی باقی مانده اند و داستان را یک بُعدی و بدون عمق کرده اند. منظور از عمق یا سطوح معنایی، توجه نویسنده به ناخودآگاه کودک و معناهای چندلایه ای است که می تواند در خودآگاه و ناخودآگاه او تأثیرگذار باشد.
نویسنده ای که برای کودکان می نویسد بیش از آنکه بخواهد مستقیم و رودررو با مخاطب خود سخن بگوید، عناصر داستانی را به گونه ای به کار می گیرد که روی ناخودآگاه کودک تأثیر بگذارد. این تأثیرگذاری به شرطی رخ نشان می دهد که نویسنده با دانستن تأثیر رخدادها و کنش ها از آن ها کارکردی در جهت انتقال پیام به طور غیرمستقیم بردارد، اما در این کتاب رخدادها چنان فراوان هستند که از تأثیری که باید داشته باشند کم می شود؛ چرا که توجه نویسنده به کاربرد رخدادها بیش از سایر موارد است و به همان نسبت شخصیت هایی که در این کتاب ساخته می شوند بیش از آنکه مستقل و ویژه باشند، دچار نوعی یکنواختی شخصیتی شده اند. همچنین دیالوگ ها و کنش های شخصیت ها بیش از آنکه از درون شخصیت سرچشمه گرفته باشند، بر پایه ی شرایط داستان و فراوانی رخدادها بنا شده اند. اگر بخواهیم درک درستی از این سخن پیدا کنیم، می توانیم جای چهار شخصیت اصلی استان را با هم عوض کنیم و ببینیم که آیا تفاوتی در داستان ایجاد می شود یا خیر؟!

کارکرد رویا در داستان

یکی از بهترین روش های ورود به ناخودآگاه کودکان، به کارگیری نشانه ها در معنا و کارکردی جدا از کارکرد حقیقی خویش است. به دیگر گفتار، استفاده از دال های آشنا برای اشاره به مدلول هایی که به ظاهر ارتباطی با دال ها ندارند. این گفتار هم اکنون نیز در هنر و ادبیات کارکرد بسیاری دارند؛ چرا که همواره هنر و ادبیات بیشتر از آنکه به نشان دادن عریان امری حقیقی اصرار داشته باشند، با در اختیار گذاشتن نشانه ها مخاطب را به دنبال هنر می کشند. از این رو، رویا به سادگی می تواند کارکردی این چنینی در داستان ها داشته باشد؛ چرا که رویا از یکسو فارغ از جهان مادی بوده و جهانی همانند جهان داستان های فانتزی دارد، و از دیگر سو نشانه هایی که در رویا وجود دارند به چیزهایی دلالت دارند که برای خودآگاه انسان ها غریب و ناآشنا است. به طور معمول رویاها در خواب کارکردی نمادین دارند و به معنایی جز معنای اصلی خود اشاره دارند. برای نمونه ممکن است دیدن گل سرخی در خواب دارای معنای دیگری غیر از هستی واقعی گل باشد.
نویسنده با وارد کردن رویا در طرح داستان ها و نشان دادن رویارسانی به عنوان یک شغل، هر چه بیشتر بر اهمیت این عنصر انتزاعی تأکید می کند. از آنجایی که بخش بزرگی از حجم کتاب را رویا و رویارسانی تشکیل داده است، انتظار می رفت که رویا نقش بیشتری در طرح داستان ها ایفا کند، اما به جز فصل چهارم که شخصیت هارلی مستقیماً وارد رویا انسان ها شده است، در بقیه ی فصل ها رویاها حضوری منفعل و ابزارگونه دارند و نویسنده آن ها را وسیله ای برای بیان دغدغه های اعضای تیم قرار داده است. در این کتاب رویاهایی که شخصیت های اصلی برای کودکان زمینی می برند عبارتند از: رویای سگ های پشمالو و شکلات های خوشمزه، یک رویای جیغ دار و ترسناک، تاریک ترین ترس ها، یک رویای خوب و... اینک تک تک رویاها را در مقابل گیرندگان شان قرار می دهیم تا ببینیم آیا ارتباط محکمی میان رویاها با دغدغه های آن ها وجود دارد یا نه؟
1- سگ های پشمالو و شکلات های خوشمزه: برای پسری به نام کامرون که در چاله ای افتاده و از هوش رفته.
2- یک رویای جیغ دار و ترسناک: برای پسری به نام سمیر که در تختخواب خودش خوابیده است.
3- تاریک ترین ترس ها: برای دختری به نام جنی که عروسکش را گم کرده.
4- یک رویای شیرین: برای دختری به نام دیزی که در انتظار دیدن یک پری است.
با اندکی توجه به موضوع رویاها و شرایطی که صاحبان شان دارند، پی می بریم که ارتباط اندکی میان آن ها و دغدغه های شان وجود دارد. برای مثال روشن نیست چرا نویسنده برای دختری که عروسکش را گم کرده باید رویای تاریک ترین ترس ها را بگذارد؟... یا اینکه چرا برای پسری به نام سمیر که روی تخت خوابیده و معلوم نیست گذشته و آینده اش چیست، باید یک رویای جیغ دار بگذارد؟... منظور از بیان این بخش، زیر سؤال بردن کارکرد رویا نیست، بلکه اشاره به این است که رویا، با کارکردی که فروید در روان شناسی رویاها و خواب ها برمی شمارد، در این کتاب جایی نداشته و نویسنده از جنبه ی روانشناسی آن کمک نگرفته است، بلکه رویا و رویارسانی را تنها ابزاری برای بازگو کردن رخدادها قرار داده است. روی هم رفته طرح داستان ها بدین صورت است که شخصیتی برای رساندن رویا هنگام رفت یا هنگام دادن رویا یا هنگام برگشت دچار مشکل می شود و طرح داستان بر پایه ی همین گره ایجاد می شود، شکل می گیرد و ادامه پیدا می کند. یادآوری این بخش از آن جهت بود که رویا با توجه به کاربردهای نشانه شناسی می توانست کارکردهای بیشتری را در این کتاب داشته باشد، اما نویسنده به جز فصل چهارم، به کاربرد ابزارگونه ی رویا بسنده کرده است:
«اسنفل لحظه ای مردد بر جای ماند. عقل به او می گفت از تحویل آن رویا صرف نظر کند. او فقط یک کارآموز بود و کسی از یک کارآموز توقع نداشت که یک کابوس جیغ دار را، در حالی که فرد دیگری هم توی اتاق بود، تحویل بدهد. هیچ کس به جز پدرش. پدرش از او توقع داشت بهترین باشد و اسنفل به خوبی می دانست اگر حالا رویا را تحویل ندهد، در دیدار بعدی با پدرش او چه خواهد گفت. او می گفت: خب اسنفل، شنیدم بالاخره توی یک امتحان اول شدی، درست است؟» (ص71 و 72)

اطناب و پرداختن به جزییات بدون کاربرد

اگر چه این کتاب سرشار از رخدادها و کنش های گوناگون است، اما از طرف دیگر در برخی موارد نویسنده چنان به توضیح و تفسیر رویدادها و بازخورد کنش ها پرداخته که به دلزدگی و سردرگمی خواننده می انجامد. آوردن جزییات اضافی برای توضیح دادن یک رویداد از جمله مواردی است که به دراز شدن بی قواره ی کتاب تا صدوچهل و چهار صفحه انجامیده است. برای نمونه، فصل اول کتاب که در آن هنوز مسابقه شروع نشده، حدود 17 صفحه به روایت خرده پیرنگ هایی پرداخته شده که به جز یکی دو مورد، کارکرد دیگری در داستان ندارند. آوردن پاراگراف های بدون کاربرد و وارد کردن رخدادها و خرده پیرنگ های نامربوط در صفحات دیگر کتاب نیز وجود دارند که تنها کارکرد آن بالا بردن حجم کتاب است. (برای نمونه به ص 49 کتاب مراجعه کنید و ببینید چند خط درباره ی جمع کننده ها توضیح داده شده است!)
نکته ی دیگر، وارد کردن برخی شخصیت های عجیب و غریب مانند: تک روها و جمع کننده ها است که بی مقدمه وارد داستان می شوند و اگر خواننده اندکی موشکافانه به آن بنگرد متوجه می شود که تنها برای جبران شکاف های موجود در طرح داستان به کار گرفته شده اند. برای نمونه در صحنه ای که شخصیت میج برای نجات کامرون از ته چاله وارد عمل می شود، جمع کننده ای وارد صحنه می شود و با استفاده از عصای بافنده اش تور انرژی ساخته و با آن به کمک میج و کامرون می رود. (ص 48 تا 55) در حالی که جمع کننده ها تقریباً در هیچ جای کتاب نقش مؤثر دیگری ندارند و تنها برای پایان بندی فصل دوم به کار گرفته شده اند.
(جمع کننده ها از اهالی سرزمین رویا هستند. آن ها زیر زمین زندگی می کنند و کارشان جمع آوری مواد خام از روی زمین و فرستادن آن به آشپزخانه ی رویا است؛ از متن کتاب):
«میج دنبال راهی برای نجات کامرون بود که ناگهان یک تکه سنگ کوچک تلق تلق کنان افتاد جلوی پایش. میج برگشت، اما چیزی جز تلی از خاک و سنگریزه ندید... یک ریگ دیگر از بالای تل خاک افتاد روی زمین، بعدش نوبت سنگ سوم و چهارم بود. یک چیزی داشت از زیر زمین بیرون می آمد. میج خیلی ترسیده بود و دلش می خواست فرار کند، اما نمی توانست کامرون را آنجا تنها بگذارد... نور ماه به اندازه ای بود که میج می توانست شبح آن را که داشت از سوراخ بیرون می آمد، ببیند. او یک جمع کننده بود...» 0ص48 و 49)

مقایسه ی رفتاری شخصیت ها

نکته ی دیگری که نویسنده عمداً یا سهواً به سادگی ازآن گذشته، ورود او به مقایسه ی رفتاری و عاطفی شخصیت های داستانی است. برای نمونه شخصیت اسنفل که در ابتدای داستان با نامهربانی های خانواده اش رو به رو شده، در فصل دیگری از کتاب (فصل غذای ماهی) که رویای جیغ داری را به سمیر می رساند و او را بیدار می کند، با خانواده ی سمیر رو به رو می شود که وارد اتاق می شوند و برخلاف انتظار اسنفل، با سمیر مهربانی می کنند و او را به خاطر دیدن کابوس دلداری می دهند. در این صحنه، نویسنده خانواده ی اسنفل را با پدر و مادر سمیر به طور محسوس در مقام مقایسه قرار می دهد، غافل از اینکه خوانندگان این کتاب که به طور معمول کودکان گروه سنی «ج» هستند، نمی توانند دلیل آورده شدن این مقایسه را در داستان پیدا کنند. این مقایسه از دیدگاه خواننده ای که نمی داند منظور نویسنده از آوردن این دو صحنه چیست، نتیجه ای جز حس تأثر و دلزدگی نخواهد داشت. آوردن صحنه هایی این چنینی هنگامی کاربرد دارند که نویسنده با دراماتیزه کردن داستان، دلیل چنین برخوردهای متفاوت والدین را به خواننده ارایه کنند، اما در این کتاب، دلیل موجهی برای این امر وجود ندارد و اگر کمی حساس تر به مسئله بنگریم، پی می بریم که وجود چنین مقایسه هایی خواننده ی کودک را دچار سردرگمی کرده و به پرسش هایی وامی دارد که از دامنه ی طبیعی زیستی او خارج است و فهمیدن یا نفهمیدنش مشکلی را حل نمی کند. امروزه مقایسه کردن فرد با دیگران، و همچنین متعلقات مادی و معنوی او، امری طرد شده و نادرست است. این امر برای کودکان اهمیتی دوچندان دارد و کاربرد آن در داستان باید با دقت بیشتری انجام گیرد.
«اما برخلاف تصور اسنفل، مادر سمیر با محبت گفت: «بیا توی بغلم.» سمیر سرش را روی شانه ی مادرش گذاشت و مادر او را محکم بغل کرد. اسنفل پشت پرده سرش را با تعجب تکان داد... اسنفل آن قدر نگاه شان کرد تا از نظر ناپدید شدند. او احساس می کرد کسی دستش را محکم روی سینه اش گذاشته و فشار می دهد و با ناراحتی این پا و آن پا کرد. قلبش تنها قسمت بدنش بود که فشرده می شد، انگار دستی نامریی گلویش را گرفته بود و فشار می داد. داشت خفه می شد و انگار شانه هایش را میان دو تا گیره گذاشته بودند و انگار کسی نیشگونش می گرفت.»(ص84)

پایان بندی

«مقایسه ی سرعت» روی هم رفته داستانی در ژانر فانتزی است که با به کار گرفتن امکانات و عناصر داستانی سعی بر آن دارد تا مسابقه ی رویارسانی را ابزاری قرار دهد برای انتقال پیامی مهم تر که همانا دوستی و با هم بودن است. در این میان، نویسنده در برخی موارد از جمله پیوند جهان فانتزی با دنیای واقعی، خلق شخصیت های جدید و فانتزی، نگاه جدید به رویا و به کارگیری آن در انتقال پیام و... موفق عمل کرده است. همچنین به نظر نویسنده ی این نوشتار، زیباترین و تأثیرگذارترین فصل کتاب همان فصل پایانی است که در آن امری خیالی (کوتوله های موتورسوار) جلوی چشم دختری به نام دیزی نمایان می شود و چنین به نظر می رسد که دخترک به آرزوی خود که همانا دیدن پری واقعی بود رسیده است. این پایان بندی که اقتضای درست این فصل و مختص داستان های فانتزی است، در فصل های دیگر به چشم نمی خورد و از این رو، به نظر نویسنده ی این نوشتار، شیرین ترین و تأثیرگذارترین بخش کتاب است، اما از دیگر سو نویسنده در مواردی مانند اطناب بیش از حد فصل های کتاب، تمرکز بیش از اندازه بر رخدادها و دور ماندن از شخصیت پردازی، توضیح و تفسیرهای اضافی درباره ی رخدادها و کنش ها، تعداد زیاد صفحات کتاب و... ناموفق عمل کرده است. نکته ی پایانی درباره ی این کتاب آن است که به کارگیری شخصیت ها، فضاها و اِلمان های فانتزی بیش از آنکه بر تأثیرگذاری و باورپذیری در مخاطب بینجامد، به دلیل تمرکز بیش از اندازه ی نویسنده بر رخدادها و وارد کردن پی در پی آن ها به طرح داستان و گذشتن سریع از آن ها تا حدی داستان را از حالت پویا درآورده و متن را مکانیکی کرده است. هر چند کتاب حاضر می تواند جذابیت های زیادی برای خوانندگانش داشته باشد، اما کم توجهی به پاره ای از موارد فنی، ماندگار شدن طرح داستان را در ذهن خواننده دچار اشکال می کند. ناگفته نماند ترجمه ی کتاب نیز در برخی موارد داستانی نیست و می توانست بسیار بهتر از این باشد. ویراستاری محتوایی و دوباره ی کتاب نیز می تواند راهگشای برخی مشکلات به وجود آمده در نثر و گیرایی جمله ها و حتی حذف برخی جمله های توضیحی و اضافی باشد.

پی نوشت ها :

1. این نقد صرفاً برای جلد سوم مجموعه کتاب های تیم رویا با عنوان «مسابقه ی سرعت» نوشته شده است و ممکن است برای سایر جلدها صدق نکند.
2. واژگانی مانند: رویارسان، جمع کننده ها، تک روها و برخی واژگان دیگر در صورت ناز در متن همین کتاب وجود دارند.

منبع: نشریه کتاب ماه کودک و نوجوان، شماره 177.